سلام
راستش نمیدونم چه جوری شروع کنم تا بفهمید
من اولش با یه دختر واسه اشنایی دوست شدم این دختر از لحاظ مالی سواد و خیلی چیزای دیگه زیر خط فقر بودن البته من نه از لحاظ مالی مشکل داشتم و لیسانس نرم افزارم هستم من دفعه اولم بود که با یه دختر اشنا میشدم و واسه همین سعی کردم با کسی باشم که احساسم رو زیر پا نزاره یواش یواش بهش وابسته شدم و احساستام رو همیشه بهش میگفتم و همه جوره بهش کمک میکردم و هیچ چیزی جز دوست داشتن ازش نمیخواستم ولی خیلی دعوامون میشد و اوایل چون واقعا دوستش داشتم هر سری من پا پیش میزاشتم هر سری که اشتی میکردیم توی روزای خوب مهربون بود ولی جرات گفتن کوچکترین چیزو بهش نداشتم و سریع واکنش نشون میداد و بدترین برخورد هارو میکرد وقتی خوب بودیم باهم خودش قبول میکرد که بدرفتاری میکنه و قول میداد دیگه اینکارو نکنه و منم بدون چشم داشتی بیخیال میشدم ولی با کوچکترین بحث بد اخلاقی هاش همه چیزو خراب میکرد و لج بازی میکرد و من همیشه به امید اینکه درس میشه تحمل میکردم
چند بار دعوامون شد میخواستم به کلی تموم کنم ولی یه مدت میگذشت یادش منو دیونه میکرد الانم یه مدت هست باهم حرف نزدیم و دعوامون شده
دوست دارم داشته باشمش ولی بد رفتاری هاش حرفایی که سری اخر بهم زد منو عذاب میده
موندم نه میتونم فراموشش کنم و نه میتونم داشته باشمش
تورو خدا کمکم کنید